۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

رشوه‌ي اناري

ولادت حضرت علي‌اكبر بوده و حالا روز جوان نامي. همايشي در تالار كوچك شهرمان براي جوان ناماني ايضآَ

.راننده آژانس پسري ناراضي بود كه تا فهميد چه كاره ام و از كجا مي‌آيم شروع كرد به طعنه زدن

 اسم روز جوان كه به گوشش خورد پوزخندي زد و گفت: استاد مناسبت‌سازي اند. حالا چه‌خبر بود؟ لابد كيك و سانديس بهتون دادن و گفتن همه‌چي آرومه به به؟

از ماشين كه پياده شدم آب‌انار شادلي را توي سطل آشغال انداختم و رفتم كه خبرهاي روز جوان را  تنظيم كنم.آب‌انار توي دستم يهو شبيه رشوه‌ي ميلياردي شده بود.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر