ولادت حضرت علياكبر بوده و حالا روز جوان نامي. همايشي در تالار كوچك شهرمان براي جوان ناماني ايضآَ
.راننده آژانس پسري ناراضي بود كه تا فهميد چه كاره ام و از كجا ميآيم شروع كرد به طعنه زدن
اسم روز جوان كه به گوشش خورد پوزخندي زد و گفت: استاد مناسبتسازي اند. حالا چهخبر بود؟ لابد كيك و سانديس بهتون دادن و گفتن همهچي آرومه به به؟
از ماشين كه پياده شدم آبانار شادلي را توي سطل آشغال انداختم و رفتم كه خبرهاي روز جوان را تنظيم كنم.آبانار توي دستم يهو شبيه رشوهي ميلياردي شده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر